بید مجنون

رقصان چون شاخه های بید در باد

بید مجنون

رقصان چون شاخه های بید در باد

بید مجنون
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۳۳ مطلب با موضوع «شب نوشت» ثبت شده است

عجب شعری شود چشمت اگر شاعر خودم باشم

چه دیوانی شود اسمت اگر عاشق خودم باشم 

اگر آشوبم و مجنون تو آرامش به جانم باش

خوشا بزمی کنار تو که رقاصش خود باشم

 

عاشقانه نوشتن بدون عاشق بودن چه معنی داره نمیدونم بعضی وقتا مجبورم برای نوشتن فکر کنم عاشقم یا دارم عاشق میشم خیلی غیر منطقیه

۱ نظر ۲۵ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۰:۲۵
بید مجنون

در لفظ و بیانی تو نگاهی که عیانی

در آتش و طوفان آرامش جانی 

ای ماه شب من تابیدی و نوری

من مست تماشا تو نقش جهانی

بیدار تو هستم هر شب به شکوهت

در شعر شب من تو جان کلامی

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۰:۳۴
بید مجنون

دل به دریا نزنم با غم صحرا چه کنم
ذوق خود را بِکُشَم ، مُرده در اینجا چه کنم


من که مهمان در این وادی دنیا هستم
حرف خود را نزنم با غم و غوغا چه کنم


ترس از این بودن و گفتن به جنونم انداخت
نخورم زخم زبان با سر و سودا چه کنم


 درد دل داشتم و دور شدند از من زار
خسته از دوستیم گو من تنها چه کنم


هیچ کس بهتر از این من به من اقرار نکرد
اگر عاشق نشوم با شب و رویا چه کنم

 

 

آخرین شب نوشت سال ۱۴۰۲ و من واقعا یه سال دیگه رو نمیتونم با این شب بیداری ها و رویا بافی ها سر کنم یا باید رویامو بُکُشم تو سال جدید یا باید دل و به دریا بزنم و شروعش کنم . نمیدونم ولی یه حسی بهم میگه ۴۰۳ قراره خیلی کارای خوبی بکنم . 

درسایی که ۴۰۲ بهم داد هیچچچ وقت یادم نمیره اینکه کی کنارم موند و کی نه . اینکه تعبیر تو از مهربونی و مهربونی کردن شاید از دید یکی دیگه فضولی کردن باشه . رفاقت و روابطی که مثل کتاب نوشتمشون با عشق و زحمت کتابایی که سالها وقت گذاشتم برای نوشتنشون و با یه جرقه سوختندو دود شدند کامل و  با همه دردی که برام داشتند مجبورم بازم قوی باشم و ادامه بدم. 

امیدوارم و از خدا میخوام آدم خوبی سر راه بقیه باشم و آدمای خوبی سر راهم باشن و به لطف و کرم خدام هر روز توکلم بیشتر بشه. شکرررر برای همه چیز

۰ نظر ۲۹ اسفند ۰۲ ، ۰۲:۱۲
بید مجنون

عرب باشم عجم باشم مرا در گور می بینند
بروی آن پل حسرت مرا معذور می بینند


کسی پرسید ای آدم کجای این جهان بودی
به شک افتادم از پاسخ مرا در تور می بینند


من از نادانیم عمری به زور و زر قسم خوردم
اگر پاسخ دهم از خاک مرا مغرور می بینند


منم از خاکم و آدم وطن هم از منو خاک است
اگر مغرور این خاکم مرا محجور می بینند


که خاک این وطن نیکس اگر گردد تنم نیکو
بزرگان کوروش و سلمان مرا رنجور می بینند


خدایا قاصر از خویشم مرا مهلت عنایت کن
ز خواب تلخ خود بیدار مرا مامور می بینند

 

نژاد پرستی خیلی چیز خطرناکیه باعث میشه یکی رو بکنه هیتلر یکی صهیونیست یکی رو برده دار و به خودش این حقو بده به بقیه به چشم حیوون نگاه کنه و به خودش اجازه هر کثافت کاری رو بده چون برتر از بقیس از دل این تفکر نسل کشی ارمنیا به دست ترکا میزنه بیرون نسل کشی مسلمونا بدست صهیونیستا یا میانماریا یا حتی استالین که به واسطه تفکراتش تو اوکراین میلیونها نفر رو کشته همه اینا از برتر دونستن کور کورانه تفکر و نژاد نسبت به بقیه داره . البته من به خودم افتخار میکنم توی کشوری هستم با پیشینه کسی مثل کوروش بزرگ که به داد مردم مظلوم میرسیده یا آدمای با غیرتی که مردونه با صدام جنگیدن برای دفاع از کشورشون یا حتی تفکری که باعث نابودی داعش میشه یا بهت میگه از کسی که داره بمب میریزه روی سر زن و بچه تو فلسطین بیزار باش من این تفکری که غالب باشه به این مملکت رو لایق ستایش میدونم نسبت به بقیه اعراب و این مسئولیت نیاکان هنوز رو دوش ماست چون این تفکر و عملشون بوده که مارو و این خاک رو نسبت به بقیه برتر کرده و اگه ادامه نداشته باشه هیچچ ارزشی این خاک و این نژاد نخواهد داشت . امیدوارم این مملکت همیشه حافظ این میراث گرانبها باشه اعم از خودم.

 

به امید اینکه این مملکت به چیزی که لایقشه برسه به واسطه تفکر و عمل والاش.

۰ نظر ۲۰ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۱۸
بید مجنون

​​​​​​این دِرَختِ بید مَجنون دَر جُنون هَمتا نَدارد
شاخه خُشکیده دیگر تَرسی از سَرما نَدارد


گُفت ما خاموش و گویا حَدشِناسِ شاخِه‌اَت باش
این جُنونِ سایه دادن دَرکی اَز صَحرا نَدارد


ما به تاثیر مُحبت در بیابان ریشه دادیم
این دِرَخت پیرِساده دَر سَرش رویا ندارد


از عَطش مُردیمُ و دیگر آب هَم مَرهَم نَباشد
نوش دارویی پس اَز مَرگ این چُنین مَعنا ندارد


با تبر هیزُم بِسازید گر که نِمرود بَزم دارد
با اُمیدی بَر گُلستان آتَشش دَعوا نَدارد


ای جوانی جام ما کو جان از این دنیا تَباه است
حُکم این دُنیا همین بَس عاشقی فَتوا ندارد

 

 

۰ نظر ۲۷ دی ۰۲ ، ۱۱:۲۹
بید مجنون

من مست نچرخیدم از قصد نرقصیدم
ترسیدم از این دنیا از عشق نترسیدم


خوردم دو سه پیمانه از  باده چشمانت
ساقی تو اگر باشی من خضرم و جاویدم


فارق شدم از دنیا از غُصه به دورم کن 
در قِصه این دنیا تو جامی و جمشیدم


فرهاد اگر باشم شیرین تر از این جانی 
مجنون توام اینک بر عشق تو بالیدم


در خواب خودم دیدم احرام به تن دارم
گر اصل تویی بی شک بر دور تو چرخیدم


در ظلمتِ تنهایی مردم به پی نورند
عالَم به ردِ آتش من در پی خورشیدم


تو نور منی جانا شب ها به تو روشن شد
همراه تو من هر جا چون ماه درخشیدم


گفتند بکن دوری از عشق و رها خوش باش
آغوش تو گر بند است بر بند تو تبعیدم


بی مال از این دنیا خواهان کسی چون تو
معشوقی و مقصودی در قعر پر امیدم

 

 

خیلی وقت بود که نمیشد همچین چیزی بنویسم که خودم حال کنم باهاش ولی دیشب تا آخر شب درگیرش بودم و کلی حس خوب بهم میده . بقیه رو نمیدونم

در توضیحات بهتره بگم که مخاطب خاصی نداره و فضا سازی ذهنیم بوده از مخاطب فرضی .  شاید در آینده نامعلوم داشته باشه شااااید 😂 مرسی عه

۰ نظر ۰۶ آذر ۰۲ ، ۱۰:۴۱
بید مجنون

مرا در شعر معنی کن که می ماند و میمیرم
درون دفترم در بند نمی مانم ، نمی میرم


به بی روحی این دنیا به عشق خود تو معنی ده
درون واژگانم باش به سرمایش تو گرمی ده


به جیب خالیم بنگر ولی همراه قلبم باش
که روزی میرسد از او ، تو دارایی تمامم باش


بساز ویرانه هایم  را درون این خرابی ها
رفیقم و همدم و همراه میان این سیاهی ها

 

 

 

اینو باید ادامه میدادم ولی چند وقته تو نوتام داره خاک میخوره و نمیشه ادامه بدمش بیشتر حداقل الان ..

 

۰ نظر ۳۰ آبان ۰۲ ، ۰۱:۲۹
بید مجنون

تو خودت معنی و مفهوم منی 
من چه یابم که تو خود قربت و معشوق منی


جان من بودی و هستی چه ز من میخواهند
تو به شب های سیاه ماه پر از نور منی


مست تصویر تو من در همه وقت بال زدم
تن رنجور مرا بین که تو خود مرهم دردان منی


شور عشت به دلم افتادو شهره شدم
تو در این در به دری آتش سرمای منی


شکوه از دوری تو گرگ بیابانم کرد 
شاکی از عشق نیام روح به این جان منی


فاسد شده آبی که بود ساکن مرداب
جنبان شده عشقت به دلم موج به دریای منی


گر تو باشی ساقی میخانه ام ای ساقیا
طلب می به خطاست چون می مادام منی


بر لب جویی که آبش سان عمر میگذرد
تن من گر که شود پیر تو اکسیر منی


چشم آرام تو آرامشم از من بگرفت
دل من پر ز هیاهو که تو طوفان منی


نقش آن صورت تو مثل به رویای من است
طرح نقاشی من باش که تو زیبای منی


به خیال و به توهم یا به هستی و حقیقت 
شاکر لطف خدایم که تو دنیای منی

 

بی وزن ، بی قافیه ولی دلی و قدیمی....

۰ نظر ۱۳ آبان ۰۲ ، ۲۱:۱۶
بید مجنون

این می چرا بر جان ما وامانده است تاثیر را
خمار را پیش آورید تا سر دهد تقصیر را


گوید که می مستت کند اما نه وقتی آتشی
گر عشق بر جانت فتاد باید که آتش سر کشی


می را نباشد مزه ای وقتی لبش شیرین تر است
عذرش بجا بود ساقی ام او از میم سنگین تر است

۰ نظر ۱۱ آبان ۰۲ ، ۰۱:۳۴
بید مجنون

دل بر بند شده ام را تو به عشق مبتلا کن
غُل منطقم تو بشکن جان عاشقم رها کن


به میان این هیاهو تو بیا و جراتم باش 
روح خسته سیاهم تو به عشق با صفا کن


 باعث نوشتنم شو تا که شورم را ببینی
مرد مغرور خودت را ز غرور خود جدا کن


مست تنهایی خویشم تو مسیر تازه ام باش
با خرابه های  قلبم خانه ای تازه بنا کن 


گرچه عالم رفتنی بود تو دلیل بودنم شو
با تمام مهر خود باز ، حق قلبت را ادا کن

 

مسیر تازه ام باش...

۰ نظر ۱۰ آبان ۰۲ ، ۰۰:۴۲
بید مجنون