شب نوشت 18
من مست نچرخیدم از قصد نرقصیدم
ترسیدم از این دنیا از عشق نترسیدم
خوردم دو سه پیمانه از باده چشمانت
ساقی تو اگر باشی من خضرم و جاویدم
فارق شدم از دنیا از غُصه به دورم کن
در قِصه این دنیا تو جامی و جمشیدم
فرهاد اگر باشم شیرین تر از این جانی
مجنون توام اینک بر عشق تو بالیدم
در خواب خودم دیدم احرام به تن دارم
گر اصل تویی بی شک بر دور تو چرخیدم
در ظلمتِ تنهایی مردم به پی نورند
عالَم به ردِ آتش من در پی خورشیدم
تو نور منی جانا شب ها به تو روشن شد
همراه تو من هر جا چون ماه درخشیدم
گفتند بکن دوری از عشق و رها خوش باش
آغوش تو گر بند است بر بند تو تبعیدم
بی مال از این دنیا خواهان کسی چون تو
معشوقی و مقصودی در قعر پر امیدم
خیلی وقت بود که نمیشد همچین چیزی بنویسم که خودم حال کنم باهاش ولی دیشب تا آخر شب درگیرش بودم و کلی حس خوب بهم میده . بقیه رو نمیدونم
در توضیحات بهتره بگم که مخاطب خاصی نداره و فضا سازی ذهنیم بوده از مخاطب فرضی . شاید در آینده نامعلوم داشته باشه شااااید 😂 مرسی عه