عجب دنیای نابی به هر کنجی صدایی
یکی دنبال دنیا دگر فکر خدایی
عجب در هم تنیده حقیقت با دروغش
گروهی بهتر از آن به تزویر و سرورش
عجب دانا به درداند تمام مردم ما
عمل را ارزشی نیست به درمان دل ما
عجب حرف و ریاها ریاست ها بکردند
برای گندم ری چه غوغا ها بکردند
عجب ریشی به صورت که شد فتوای دینم
صداقت پوچ و پشم است اگر ظاهر نبینم
عجب چشمی که بستی به درد هموطن ها
بخور مست و ریا کن میان کور و کرها
عجب تغییر خوبی ز زشتی بر قشنگی
تو نامحرم نبودی نباشد بوسه ننگی
عجب خونی که کرده جهالت ها به شیشه
تو خود قاضی به حکمی تبر را زن به ریشه
عجب غیرت بنا شد به رگهای نوامیس
یکی داسو یکی سر به دستانی ز خون خیس
عجب زر ضربه ها زد به عشق بین مردم
بکشتند و دریدند چه شد بر خوی این قوم
عجب جنس گرانی فروش یک برادر
به میراث پدر خورد برادر حق خواهر
عجب بازار شامیست شتر گم گشته انگار
مقصر بر ستم کیست چه پیداها شد انکار
عجب دنیای نابی عجب دنیای نابی
بکن سرمشق عقلت عجبب دنیای نابی