شب نوشت 19
چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۲۹ ق.ظ
این دِرَختِ بید مَجنون دَر جُنون هَمتا نَدارد
شاخه خُشکیده دیگر تَرسی از سَرما نَدارد
گُفت ما خاموش و گویا حَدشِناسِ شاخِهاَت باش
این جُنونِ سایه دادن دَرکی اَز صَحرا نَدارد
ما به تاثیر مُحبت در بیابان ریشه دادیم
این دِرَخت پیرِساده دَر سَرش رویا ندارد
از عَطش مُردیمُ و دیگر آب هَم مَرهَم نَباشد
نوش دارویی پس اَز مَرگ این چُنین مَعنا ندارد
با تبر هیزُم بِسازید گر که نِمرود بَزم دارد
با اُمیدی بَر گُلستان آتَشش دَعوا نَدارد
ای جوانی جام ما کو جان از این دنیا تَباه است
حُکم این دُنیا همین بَس عاشقی فَتوا ندارد
۰۲/۱۰/۲۷