بید مجنون

رقصان چون شاخه های بید در باد

بید مجنون

رقصان چون شاخه های بید در باد

بید مجنون
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۸ مطلب در مرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

وقتی به تنهایی فکر کنی شاید اول یه اتاق نم دار و تاریک بیاد به ذهنت که توش گیر افتادی و نه کسی رو میبینی و نه کسی تو رو میبینه ولی تنهایی یه چیز فراتر از یه اتاق با این کلیشه هاست . وقتی کسی نباشه باهاش بتونی حرف مشترک داشته باشی و یا جایی باشه که دوست داشته باشی بری یعنی تنهایی حتی اگه تو اون اتاق نم دار و تاریک نباشی این اذیت کنندس ولی بهتر از اینه بخوای استاندارد هارو پایین بیاری و چیزایی که دوست داری رو ول کنی تا بتونی فقط از تنهایی در بیای اینطوری بدتر میشه این تنهاییه به نظرم چون هم اون تنهایی بر طرف نمیشه هم یه حس مضخرف بهش اضافه میشه که درک نمیشی ، لالی و ناشنوا چرا که نه تو حرفای اونا رو میفهمی نه اونا حرفای تورو دغدغه هاتون کلا فرق داره شاید بعد گذشت زمان یکم با هم قاطی بشین ولی بعضی وقتا این فاصله انقدر زیاده یا دنیا ها انقدر از هم متفاوتن که یکی این وسط باید فدا بشه . مثل کسی میمونه که از تهران بخواد بره مشهد بخواد با کسی همسفر بشه که داره میره تبریز ، باز یه عده هستن اینا خیلی جالبن اینا اصن نمیدونن میخوان کجا برن یا اصلا میخوان جایی برن یا نه یا حتی بقیه رو هم از رفتن منع میکنن با اینا که اصلا نمیشه حرفی زد کلا . تنها بودن تو همچین شرایطی به نظرم به صرفس و به اون حس بدش میارزه تا با کسی سعی کنی از تنهایی در بیای که یا مقصدش با تو یکی نیست یا کلا مقصدی نداره که بخواد با تو یکی باشه یا نه . یه مسئله ای هم هست اینکه آدما میتونن عوض بشن شاید یه روزی یکی پیدا بشه که بتونه تورو مسیرتو عوض کنه و قانع بشی یا یکی بتونه یکی دیگه رو مجاب به رفتن به سمت یه هدف بکنه و یه جرقه ای بخوره براشون ولی خیلی ریسکیه این قضیه خیلی کم پیش میاد ولی نمیشه منکرش شد باید یه شانس بزاری کنار و بسته فکر نکنی . جایگاه خانواده این وسط کجاست ؟؟ خانواده مثل یه انرژی میمونه که میتونه تورو سر پا نگهت داره چه تنها باشی چه نه البته اونی که خودت قراره انتخاب کنی قضیش فرق داره اون خانواده توئه .

 

برای من اما این روزا که نمیدونم تا کی میخواد طول بکشه یه حس ما بین همه ایناس و تنهاییه میصرفه به تنها نبودنه ولی خوب دارم میلیمتری میرم سمت چیزی که میخوام و این برام لذت بخشه که دارم حرکت میکنم و برام عذاب اوره که انقدر کند حرکتم چون نمیخوام اولین اشتباهم آخرین اشتباهم باشه البته شاید همین که این فکر رو میکنم اولین و آخرین اشتباهمه چون خیلی وقته که سرعتمو کند کرده  ( این فکره فی البداهه اومد به ذهنم ) . 

۴ نظر ۲۵ مرداد ۰۳ ، ۱۵:۱۶
بید مجنون

به قول پادکست رختکن بازنده ها بلاخره یه روز اون اتفاق لعنتی میوفته و ما هم میتونیم . برای من اما نمیدونم اون روز لعنتی کی قراره برسه ولی تا اون روز میخوام به اون روز لعنتی فکر کنم ، براش تلاش کنم ، ازش بنویسم ، به بقیه بگم ازش و امیدمو برای رسیدن بهش از دست ندم . بعضی چیزا وقتی زیاد تکرار بشن و به شکست برسن یجورایی تلاش کردن دوباره براشون میشه یکی از دردناکترین کارا واز بیرون میشه مضحک ، نمیخوام بگم مهم نیست نظر بقیه ولی آدم باید دنبال چیزایی باشه واقعا میتونن مهم باشن و همه این حرفا رو باید از فیلترای خودش بگذرونه نه اینکه نادیده بگیرتشون بلکه باید به کاری که میکنه ایمان داشته باشه و سعی کنه تمرکز داشته باشه روش.
میدونی به شدت به این اعتقاد دارم که سفره خدا بزرگ و بی انتهاس میشه بدون اینکه منتی داشته باشی اگه گرسنته یعنی خودت سو هاضمه داری و مشکل از خودته باید خودت رو درمان کنی به هر سختی که هست و بتونی از این سفره استفاده کنی. 

خیلی از چیزایی که تا الان ساختمو زیادی برای خودم بزرگ کردم و مطمئنم به این تجربه نیاز داشتم که خدا گذاشتم توی این راه و از این به بعد باید حواسم بیشتر باشه به همه چیز . ولی باید قبول کنم که حذف کردن خیلی چیزا سخته ولی نیازه بع عبارتی تا از دست ندی نمیتونی به دست بیاری . قراره خیلیا ازم ناراحت بشن میدونم از الان .... 

۰ نظر ۲۰ مرداد ۰۳ ، ۱۵:۲۰
بید مجنون

مرا غرق خودت کردی که هرشب مست و بیدارم
درون این من تنها از این عالم چه بیزارم


تو در دنیا به دنبال دوای درد خود بودی
منم دنبال دنیایی که درمانش خودت بودی


تو آئین کدام دینی که کافر گشته ام با تو
ندارد آن بهشت بهتر ، امیدی بسته ام تا تو


بهای بوسه سوزاندن ، عجب بازار ارزانی
همان بهتر اگر گشتیم برای عشق قربانی

 

محض جاهلی نوشنن 😂😂

۰ نظر ۱۹ مرداد ۰۳ ، ۰۴:۰۹
بید مجنون

کمالگرا که باشی اگه بخوای یه کار با بازده طولانی رو شروع کنی چون ابتدا هیچی نمیبینی زده میشی از همه چی چون هیچ چیز اونی که تو میخوای نیست و این بده خیلی بد از این حس متنفرم .
بدون مزد کارکردن وقتی به مزد نیاز داری ، دیده نشدن وقتی کاری که میکنی پر از زحمته همه اینا تهش به پوچی میکشتت اونجاست که ارزش یه جنگنده مشخص میشه اونی که شک به خودش راه نده و من بین این مرزه هستم و از این به بعد عمرم خیلی حساسه دوست ندارم دغدغه نیاز های ضروری زندگی رو داشته باشم ولی دارم و این چیزیه که خیلیا رو از رویاشون دور میکنه 

۰ نظر ۱۹ مرداد ۰۳ ، ۰۰:۲۲
بید مجنون

خستم از چی میشه ها

کفری میشم از دیرته ها

بزار برم یه جای دور 

گم بشم بین غریبه ها

هوا اینجا بارون نداشت

این کوچه ها قانون نداشت

دلم شده از همه پر 

از زدنی که تاوون نداشت

چرا همه مسیر سُر

آسه تکمو کی زده بر

نگا منو چه جوریم 

انگار زدم همه رو دور

 

واقعا دیگه خستم از چی میشه ها از اینکه به خودم بگم دیر شده . خستم از دغدغه این که فردا تو کشورم جنگ میشه یا نه . . .

۱ نظر ۱۳ مرداد ۰۳ ، ۰۱:۳۰
بید مجنون


عصبانیت مثل یه آتیشه که میتونه بسوزونتت یا اگه کنترلش کنی پختت کنه مثل موتور ماشین که توش آتیش و حرارته ولی کنترل شده داره ماشین رو با سرعت به سمت مقصد میبره من به این عصبانیت نیاز دارم ، حالا بقیش دست خودمه که بسوزم یا پخته بشم . اگه اون عصبانیت بمونه درونت و به بیرون چیزی بروز ندی یعنی داری پخته میشی ، تو اوج عصبانیت میشه کارو با یه لبخند جمع کرد ولی به سمت مقصد با شدت تر ادامه داد. 

۰ نظر ۱۰ مرداد ۰۳ ، ۱۵:۴۶
بید مجنون

اگه بگم هیچ روزی مثل روزی که گذشت رو تجربه نکرده بودم دروغ نبوده . خندیدم با اینکه از درون آتیش بودم ، کلاس رفتم با اینکه اصلا تمرکز نداشتم ، بیرون رفتم با اینکه نه صداهارو درست میشنیدم نه درست میدیدم همه چی برام تو ابهام بود سعی کردم خودمو از این یورش بار عصبی که روم بود خارج کنم نمیگم موفق بودم ولی به خودم به خواطر قوی موندنم افتخار میکنم .

امروز کلاسای ترم تابستون مجازی شد ، رکب خوردم و همه برنامه هام رفت رو هوا ولییی همه این اتفاقا چرا باید دم این بیوفته که یه خیز برای دویدن برداشتم برام مهم نیست دیگه میمونم پاش هر طور که شده !!!

۲ نظر ۰۳ مرداد ۰۳ ، ۰۲:۱۳
بید مجنون

خیلی خیلی پرم ، عصبانی و بی حوصله بخواطر همه چی و شاید از دست خودم بیشتر.

قبلنا توی این موقعیت دوست داشتم یکی باشه باهاش حرف بزنم و الان دیگه حتی اونم نمیخوام اصلا نمیخوام به این فکر کنم کسی میتونه بهم گوش بده انگار همه گوشا کرن انگار هیچکی دورم نیست انگار اصلن هیچکس نمیبینتم . نیاز شدیدی به این تنهایی دارم به این تو خودم بودن و به این فکر کردن راجب چیزا و افرادی که توی این مدت توی زندگیم بودن .

حس میکنم مثل یه ظرفم و نیاز دارم خالی خالی بشم چون انقدر پر شدم از چیزای خوب و بد که نه اینورم نه اونور و مسموم شدم. میخوام جا باز بشه واسه ایده و افراد جدید و غربال شده تر این تموم شدن دانشگاه برام یه قدم خوبه .

بیشترین دلیل اومدنم برای ترم تابستونی هم قدم زدنای طولانیمه خیلی طولانی اصلا اگه محدودیت نداشت دوست داشتم همه زندگیم توی قدم زدن زندگی میشد کرد خوابید و خورد و کار کرد شاید بپرسی مقصدش کجاست ؟ نمیخوام اصلا بهش فکر کنم اصلا اونی که داره مقصد رو مشخص میکنه خودش میدونه کدوم مقصد ، مقصد منه !

از ماهی که گذشت متنفرم خیلی خیلی زیاد ولی با همه اینا فقط به یه کلمه میرسم صبرررر 

 

خدارو شاکرم تو همه پستی و بلندی زندگیم همین اگه بمونه برام بسه .

۰ نظر ۰۲ مرداد ۰۳ ، ۰۲:۲۲
بید مجنون