بید مجنون

رقصان چون شاخه های بید در باد

بید مجنون

رقصان چون شاخه های بید در باد

بید مجنون
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۵ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

کاش ما آدم ها بدونیم بعضی حرفها جاش میمونه میدونم منم خیلی جاها گند زدم و حرفهایی زدم که نباید ولی امسال خیلی سعی کردم حواسم به حرفام بیشتر باشه ولی خیلی زود رنج شدم منی نسبت به بعضی حرفایی که قبلا خیلی واکنشی نداشتم بهشون شاید توقع شنیدنشون رو از بعضیا نداشتم هیچ وقت . من ترسی از تنهایی و اینکه کسی بخواد تنهام بزاره نداشتم شاید برای همینه وقتی با یکی قهر کنم انقدر بد قهر میکنم چون تنها بودن تنها گشتن تنها لذت بردن رو یاد گرفتم هیچ وقتم آدم محبوبی نبودم که تو مرکز توجه باشم و تو یاد بمونم که از این منظر خوشحالم . این مشکل ولی به بقیه کسایی که بهم نزدیک میشن آزار میرسونه چون هیچ کس تا حالا نتونسته با رفتنش تهدیدم کنه . البته همه اینا یه استثنا داره واسم اونم خانوادس .

 

به امید خدایی که همیشه باهاته حتی تو تنها ترین لحظه هات

۰ نظر ۲۸ بهمن ۰۲ ، ۰۲:۵۹
بید مجنون

ولی من خیلی شبا مثل امشب با فکر و عشق ساختن و داشتنش تا صبح بیدارم. چقدر میتونم بزرگش کنم چقدر باید بزرگ باشم که بتونم همچین چیز بزرگی رو بسازم چقدر میتونم بالا ببرمش و بالا برم و با عشق ازش بنویسم ، بسازم ، بخونم و تعریف کنم پیش خودم ، پیش کسایی که دوستشون دارم و پیش هرکسی که بتونم عشقی و فکری که توی قلب و مغزمه رو سهیم بشم و یه ارزش خلق کنم. من صدها بار نادیده گرفته شدم ، مسخره شدم و خوردم زمین ولی با هر بد بختی بود به خودم نشون دادم که بچه پررو باید باشم و پای چیزی که میخوام واستم.اینبار باید براش همه دردا و ناراحتیایی که کشیدم رو توی این بازی بزرگ بکار بگیرم و کم نیارم این بچه پررو بودنه اینجا مشخص میشه . جلو جلو ذوقش همه چیو کنسل میکنه شاید برای همینه که ددلاین این پروژه انقدر طول کشیده برام چون خیلی خام بودم و با عشق پیش بعضی کسایی که الان بیشتر شناختمشون حرف زدم و بذر این عشق رو هربار به فنا دادم پیش اونا یا خود بیرحم نسبت به خودم. با این وجود باید توی این مسیر تنهای تنها باشم و با خودم اول کنار بیام حداقل تا وقتی که این بذر بشه یه نهال و ریشه ای داشته باشه که بشه به کسی نشونش داد و اگه آدم اشتباهی بود بتونم ازش محافظت کنم از چیزی که سالهاست توی هر روز و شبم بوده . این دونه عشق باید یه درخت باشکوه بشه و کسایی پیشم باشن که بتونیم عاشق و دیوونه باشیم برای رشد این درخت هرچی دیوونه تر و عاشق تر نزدیکتر. اما جدا از همه اینا مانع اصلی الان فقط خودمم .

 

 

خدای منو از شر خودم باید نجات بدی تا بتونم رشد کنم پس با امید به تو 

۰ نظر ۲۲ بهمن ۰۲ ، ۰۴:۱۹
بید مجنون

عرب باشم عجم باشم مرا در گور می بینند
بروی آن پل حسرت مرا معذور می بینند


کسی پرسید ای آدم کجای این جهان بودی
به شک افتادم از پاسخ مرا در تور می بینند


من از نادانیم عمری به زور و زر قسم خوردم
اگر پاسخ دهم از خاک مرا مغرور می بینند


منم از خاکم و آدم وطن هم از منو خاک است
اگر مغرور این خاکم مرا محجور می بینند


که خاک این وطن نیکس اگر گردد تنم نیکو
بزرگان کوروش و سلمان مرا رنجور می بینند


خدایا قاصر از خویشم مرا مهلت عنایت کن
ز خواب تلخ خود بیدار مرا مامور می بینند

 

نژاد پرستی خیلی چیز خطرناکیه باعث میشه یکی رو بکنه هیتلر یکی صهیونیست یکی رو برده دار و به خودش این حقو بده به بقیه به چشم حیوون نگاه کنه و به خودش اجازه هر کثافت کاری رو بده چون برتر از بقیس از دل این تفکر نسل کشی ارمنیا به دست ترکا میزنه بیرون نسل کشی مسلمونا بدست صهیونیستا یا میانماریا یا حتی استالین که به واسطه تفکراتش تو اوکراین میلیونها نفر رو کشته همه اینا از برتر دونستن کور کورانه تفکر و نژاد نسبت به بقیه داره . البته من به خودم افتخار میکنم توی کشوری هستم با پیشینه کسی مثل کوروش بزرگ که به داد مردم مظلوم میرسیده یا آدمای با غیرتی که مردونه با صدام جنگیدن برای دفاع از کشورشون یا حتی تفکری که باعث نابودی داعش میشه یا بهت میگه از کسی که داره بمب میریزه روی سر زن و بچه تو فلسطین بیزار باش من این تفکری که غالب باشه به این مملکت رو لایق ستایش میدونم نسبت به بقیه اعراب و این مسئولیت نیاکان هنوز رو دوش ماست چون این تفکر و عملشون بوده که مارو و این خاک رو نسبت به بقیه برتر کرده و اگه ادامه نداشته باشه هیچچ ارزشی این خاک و این نژاد نخواهد داشت . امیدوارم این مملکت همیشه حافظ این میراث گرانبها باشه اعم از خودم.

 

به امید اینکه این مملکت به چیزی که لایقشه برسه به واسطه تفکر و عمل والاش.

۰ نظر ۲۰ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۱۸
بید مجنون

هیجدهمه و شدم ۲۳ ساله . ساعت ۴ صبحه و من بیدارم چند روز دیگه ارشد دارم و تقریبا امیدی نیست بهش چون نخوندم اونطوری که باید . ۲۳ سالمه یسری چیزا تو زندگیم دارن جدی میشن که من هنوز شوخیشون میگیرم . امسال امیدوارم بتونم کارایی که چند ساله دنبالشم رو  بکنم و پاشون واستم . باید حواسمو جمع کنم . دوست دارم شعرای قشنگتری بنویسم امسال ، یه عالمه فیلم خوشگل و خفن بسازم ، مسافرت برم ، ورزش کنم ، با آدمای خفن ارتباط بگیرم و تو تیمای خفن باشم و پایه های یه تیم خفن برای خودمو درست کنم. دوست دارم معلم خوبی بشم و کارای جدید بکنم و شاگردامو به سطح بالا برسونم . امیدوارم ۲۳ سالگی با همه حوادث و اتفاقای خوب و بدی که برام قراره پیش بیاد اگه خدا خواست و زنده بودم پر آرامش باشم و بتونم به بقیه آرامش بدم . امیدوارم طوری زندگی کنم که توی ۲۴ سالگیم وقتی دارم این متنو میخونم بگم پسر تو تلاشتو کردی . دوست دارم انقدر نترسم و به خودم و این کمالگرایی درونم اجازه ندم که نزارن کارای خفنی که تو سرمه رو شروع کتم . امیدوارم تو ۲۳ سالگی تو مسیر رویاهام باشم و قدمای بزرگی بردارم مثل اولین قدم . به خدا اعتماد داشته باشم و توکلم بهش باشه و از هیچکس بغیر خودش نترسم . امیدوارم کلی کتاب خفن بخونم و مهارت های تازه و چیزای تازه یاد بگیرم . تجهیزاتمو بتونم ارتقا بدم و تجهیزات جدید بگیرم و کانتنت خفن بسازم . امیدوارم دوست خفن پیدا کنم تو راه خودم . امیدوارم این روزای آخر منتهی به ارشد بتونم یه جمع بندی درست حسابی بکنم و بتونم ادامه تحصیل بدم . نسبت به خودم مهربون تر باشم .زندگی ما انتخاب های ماست و در آخر عقل ما آدما اندازه لطف و کرمی که خدا میتونه نسبت بهمون داشته باشه نیست که بفهمیم چی به چیه ازش میخوام جدای از چیزایی که گفتم لیاقتمو بتونم ببرم بالا و خدا ببینم چی میخواد بهم بده چون مطمئنم اون بهترینا رو میخواد برام. و شعور درک و شکرش رو داشته باشم و خدا و خودمو گم نکنم. خدا رو چه دیدی شاید سال دیگه سرنوشت بردم جایی که خودم تصورشم نداشتم و کلی کارای خفن کردم . حال امسالم هر چی که هست مهم ترین دارایی و خوشبختیم یعنی همین که امید دارم...

 

به امید خدایی که مصلحتت رو بهتر از مغز کوچیکت میدونه اگه بهش اعتماد کنی ♥️

۰ نظر ۱۸ بهمن ۰۲ ، ۰۴:۴۸
بید مجنون

بعضی وقتا بی دلیل شروع به نوشتن میکنم برای خودم تا ببینم چیه به چیه کی به کیه کجام و دارم چیکار میکنم . نمیدونم بقیه هم این مشکل رو دارن  که مثل من که خودشونو گم کنن تو زندگی توی روز تو کارا تو افکار من همشونو تجربه کردم ولی بیشتر تو افکارم غرق میشم و این روزا افکاری که توشون گم میشم بیشتر از جنس منفیه جنس اینکه دارم وقتمو تلف میکنم و دارم از رویام دور میشم و هیچ کاری براش نمیکنم و همش توی بهونه های کارا توی خودمم گمم و نمیدونم زمان چطوری میگذره بعضی وقتا وقتی اینطوری میشم شروع میکنم خودمو صدا زدن نمیدونم قبلا تو وبلاگ گفتم راجبش یا نه ولی شروع میکنم خودمو صدا میزنم که بکشم بیرون از اون حال و هوا و توی لحظه باشم و مثلا با کسی که حرف میزنم باشم یا حواسم به کتابی باشه که میخونم.ولی خیلی بدترش روزایی مثل امروز که هر کار میکنم نمیتونم خودمو پیدا کنم و خوب نمیدونم کی شب شد و الان چطوری رسیدم به اینجا و امروز اصلا طبق برنامم پیش نرفتم نسبت به هدفی که دارم خیلی دورم برای ارشد و روزایی مثل امروز هدر رفتنشون منطقی نیست و آخر شب که میشه وقتی میخوام بخوابم عذاب وجدانش باز نمیزاره بخوابم و بیشتر این چرخه ادامه پیدا میکنه. نمیدونم چی میشه ولی باید خودمو از اون فضا دور کنم و این حس بدو از خودم دور کنم تا برای ادامه دادن جونی داشته باشم و بتونم پیش برم . امروز هوا بارونیه و همین الانم داره بارون میاد و صداش میرسه خیلی لذت بخشه امیدوارم هدیه تولد امسالم یه برف خوشگل باشه توی بهمن ماه بگذریم از موضوع پرت نشم امروز بارونی بود غروبی شال و کلاه کردم با موتور زدم بیرون یه هوایی به کلم بخوره و رفتم بیرون و با هندزفری آهنگ گوش کردم و توی کوچه های گرماب بزرگ موتور سواری کردم  تنهای تنها یه بادی به کلم خورد بعدش نشستم و شعرای قدیمی خودمو خوندم و لذت بردم و یه شعر جدید رو تو نوت گوشیم شروع کردم . البته برای درس زیاد نمیشه گفت درس نخوندم چون زبانم کم کم داره از روی کتاب ذیر زره بین به روز 114 میرسه که خیلی برام ارزشمنده که تونستم این همه روز دووم بیارم و ادامش بدم و خوب سطح زبانم خیلی بهتر شده ولی خوب نظام مند برای کنکور زیاد زبان نخوندم یکمم تست فیزیولوژی زدم و خوب نسبت به اون چیزی که من میخوام خوب نیست زیاد یعنی اصلا خوب نیست و باید بیشتر تلاش کنم نمیدونم چی میشه ولی خوب تای اینجای راهم خدا خیلی کمکم کرده از اینجا به بعد مطمئنم که ولم نمیکنه منم تلاشم رو میکنم دیگه ما بقیش هرچی صلاحه راضیم به رضاش و حتی اگه بد بشه مطمئنم از نقص خودم بوده.
خیلی پراکنده نوشتم قطعا اگه کسی غیر خودم این مطلب رو تا اینجا بخونه به ذهن مشوشم پی میبر اصلا چرا یکی باید این مطلب رو بخونه اگه کسی میخونه و دوست داره میتونه بگه دلیلشو میانگین بازدید وبلاگ من روزانه 10 بازدیده برام جالبه که هدف این 10 بازدید چی میتونه باشه البته که این جا و این نوشته ها رو بیشتر برای دل خودم مینویسم و اینکه مسیری که دارم میرم رو برای خودم کد گزاری کنم با نوشته ها که یادم بمونه چه مسیری رو دارم میرم و الان کجام ولی خوب هدف اون ده تا بازدید هم میتونه جالب باشه
 
به امید خدایی که هوامونو داره حتی وقتی خودمون هوای خودمونو نداریم .

۰ نظر ۰۷ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۰۴
بید مجنون