وضعیت 3
تقریبا ۶ ماه بود موهامو نزده بودم و دلم میخواست بیشتر بلند شه و مدلی که میخوامو بزارم ولی خوب به لطف حراست دانشگاه که هر روز تو سلف بهم گیر میداد با حرفای چرت و مغزای خشک مجبور شدم پنجشنبه کوتاه کنم . دیگه انتخابی بوده که خودم کردم و مجبورم پای عواقبش واستم .
واسه ارشد دارم میخونم کم و بیش ولی نه طوری که باید بخونم و خوب اینطوری فایده نداره راستش از وقتی فهمیدم اگه ارشد بخونم ۴ سال به تعهد خدمتم اضافه میشه شوقم براش خیلی کمتر شده چه میشه کرد باید تصمیم گیری کنم دلم نمیخواد به اجبار جایی باشم یا کاری رو انجام بدم کارمو و رشتمو دوست دارم ولی این اهرم فشار و مغزای خشکی که به جای همه تصمیم میگیرن و توی عمده تصمیماشون گند میزنن به همه چی عذابم میده دوست دارم بخشی از روند اصلاحیش باشم ولی بعضیا واقعا افتضاحن و غیر قابل تحمل ولی همیشه یسریای هستن که دلیل انگیزتن.
توی این رشته من هنوز نیستم اونی که میخوام اگه یروز بخوام برم جای دیگه حوزه کاری یا زندگی یا هرچیز دیگه ای رو عوض کنم باید قدمامو محکم بردارم و موفق باشم باید قبل هر تغییر بزرگی اینجا جنگیدنو ساختن رو یاد بگیرم و جایگاهی رو داشته باشم . بزرگترین دارایی من تو سرمه (( خلق ارزش )) و تا وقتی که زندم هر جایی که باشم این رویا رو باید پرورش بدم و به واقعیت نزدیک ترش کنم .
به امید خدایی که هوامو داره حتی وقتی خودم به خودم حواسم نیست ♥️