مرزها
مطلب دیشب رو که نوشتم امشب خیلی به یه موضوعی فکر کردم به ((مرز ها)) جدا از چیزی که من میخوام بگم مرز یه چیز ناموسیه و خیلییییی مهمه همونطور که هشت سال جنگیدیم و هنوز هم سالانه تعدادی از جوون های این مملکت سرش خون میدن و شهید میشن این معنای کلی مرز وقتی بهش فکر میکنیمه.
((هر چیز مشخص کننده یا محدود کننده حد و دامنه چیزی)) این یکی از تعریفای مرحوم دهخدا توی لغت نامشه که حالا نه با این تعریف ولی خیلی وقته ذهنمو درگیر کرده. که خیلیی چیزا یه مرزی بینشون هست مثل مرز بین پاچه خواری یا تشکر کردن از یکی که جایگاه علمیش و تجربیش بالاتر از توئه که این موضوع ضربشو زد به من . مصداق پیدا کردن براش خیلی سخته الان ولی مثلا همون دیده شدنی که تو مطلب قبل گفتم مرز بین اینکه تو گوشه کنار کار درستو بکنی و یا اینکه بقیه به چشم یه آدم کم رو ببیننت کجاست که اگه آدم کمرویی باشی بیش از حدش کنی خیلی از آدما بر اساس ذاتشون شاید حقتو بخورن یا بقیه فکر کنن اعتماد به نفست کمه میگم خیلی سخته مصداق پیدا کردن براش و اینکه بفهمی مرزا کجان .
اینجاس که اگه خدا هواتو نداشته باشه مثل چی گیر میکنی و خیلی جاها دیده نشدن ، به کنار خودتو تخریب میکنی . تو این مورد همشو مسیپارم به خدا تا این درک و شعورو بده بهم که بتونم از مرزایی که نمیفهممشون و باعث میشه قضاوت بشم تخریب بشم رد نشم و از مرزایی که راه برگشتی نداره عبور نکنم .
بیشتر از همیشه به امید خدایی که هوامونو داره حتی وقتایی که خودمون هوای خودمونو نداریم♥️