سفر عشق
راهیان نورم تموم شد و باز دانشگاه و درس شروع شد . سفر خیلی خوب و البته سختی بود .
چند وقته به کتاب های حوزه دفاع مقدس علاقه پیدا کردم و بعد از خوندن کتاب حوض خون که روایات زنایی بوده که تو پشت جبهه توی اندیمشک داشتن لباس رزمنده ها رو میشستن خیلی دوست داشتم اندیمشک رو ببینم و یبار دیگه برم مناطق جنگی و خوب در حینی که کتاب رو داشتم میخوندم اطلاعیه این سفر رو دیدم و به دلم افتاد که برم و بنابه اون جوی که تو مطلب قبلی گفتم و دید کلی یسری از اطرافیان خودم خواستم خیلی بی سر و صدا فقط خودم برم و بعد ها فهمیدم سجاد محمد آبادی هم تو این سفر هست و راهی شدیم . به اهدافی که از این سفر داشتم تا حدودی در حد درک و فهم خودم رسیدم که شاید اگه کلی بخوام بگم این بود که بتونم یکم اون عشق و معرفتی که این افراد به راهشون داشتن رو بفهمم و درک کنم ، عشقی که باعث شده این همه آدم در راستای یک هدف با تیپ های متفاوت هم قدم بشن و حتی از جونشون بگذرن. خیلی مقوله جذابیه این قضیه و آدماش برام و به نظرم هیچ وقت نمیشه اونطور که باید و شاید جایگاهشونو فهمید و منم هیچ وقت فکر نمیکنم که بتونم این حجم از بزرگی رو توضیحش بدم.
بعد اینکه از سفر اومدیم یعنی همین دیشب طبق چیزی که انتظار میرفت تیکه شنیدیم و بازخواست شدیم البته کمتر از چیزی بود که فکرشو میکردم ولی خوب سعی کردم توضیح بدم هدف و دلیلمو که البته به آدمایی که حقم دارن تا حدودی از این وضعیت امروز کشور تو بحث اقتصادی عصبانی باشن نمیشه چیزی رو توضیح داد به طور درست اونم با علم من. و دلم میسوزه به حال مظلومیت شهدایی که مظلومانه رفتن و مکتب نابشون اینطوری داره به نسل های ما با شیوه عمل یسری افراد زیادی(نه همه) که شاید یه زمانی تو این راه بودن و با گذر زمان با پول و ثروت و خیلی جاها جهل و نادونی نسبت به اون مسئولیتی که میخوان بگیرن و یا از همه بدتر عطش قدرت از راه رفتن بیرون که اینجا اهمیت حرف شهید قربانی رو میفهمم که میگه ایمان مستمر و عمل مکرر یعنی چی و یا افراد زیادی که به عنوان نفوذی از همون اول بودن و هستن و هردو دسته دارن راه و مکتب شهدا رو تحریف تخریب میکنن و متاسفانه همه جا هم هستن امروزه و با وضعیتی که این روزای کشور داره میبینیم که خیلی این اتفاق تلخ داره هر روز بزرگ و بزرگتر میشه. خیلی دوست داشتم بتونم دفاع کنم و ترغیب کنم بقیه رو که بیان بدون لج بازی و عصبانیت این راه و بشناسن ولی خوب هنوز تو این جایگاه نیستم که بتونم به طور تمام و کمال دفاع یا ترغیب کنم فقط خدا کنه اگه شعور شناختشون رو نداشتم حداقل من کسی نباشم که این راه رو تخریب میکنه به هر نحوی حالا. خدا بزرگه
شهید زندس اینو خدا تو کتابش گفته و من هم به این موضوع رسیدم به عینه و از همشون میخوام که کمک کنن بتونیم این اوضاع رو درست کنیم هر چه سریع تر و مطمئنم اگه به شیوه مکتب اونا تو همه زمینه ها عمل کنیم خیلی از مشکلاتمون حل میشه و این موضوع رو من باید اول از خودم شروع کنم ، امیدوارم بتونم خودم رو لایق این مکتب مقدس بکنم .
از کل سفر خودم سعی کردم در اون زمان تمام و کمال اونجا باشم و وقتی رسیدیم واقعا میلی به عکاسی و نوشتن نداشتم فقط سعی کردم با تمام قلبم و روحم اونجا باشم برای همین توضیح زیادی از اتفاقاتی که افتاد نمیدم و اینکه عکس زیادی نگرفتم از خودم و فضا . البته این به معنی اینکه نباید این کارا ( یعنی نوشتن و عکاسی و...) انجام بشه نیست ولی من تصمیمم بر این بود که دوست داشتم از همه چی دور باشم اونجا نسبت به وقت کمی که داشتیم.حالا اگه لازم بود و فرصت بود بعدا راجب جزئیات بیشتر مینویسم.
به امید خدایی که هوامونو داره حتی وقتی خودمون هوای خودمونو نداریم.