دلتنگ نباش
امروز شد بیستمین روز از دی ماه 1401 بخواطر فرجه های امتحانات دانشگاهم خیلی تعداد کسایی که موندن دانشگاه کمه منم بخواطر دوره ماساژ موندم تا تمومش کنم و متاسفانه برای دروس دانشگاه هیچ اقدامی نکردم مخصوصا حرکت شناسی امروز هوا خیلی سرد شد و طبق گفته ها قراره تا آخر هفته خیلی خیلی سرد تر هم بشه امشبم برف نم نم گرفت منم تا بیرون رفتم و از سردی هوا لذت بردم . امشب هم مثل خیلی از شبای دیگه تا صبح بیدار موندم ولی شاید بتونم بگم یکی از عجیب ترین شبای زندگیم بود که به صبح رسید ماجراشم شروع میشه از دوره مربیگری هندبال که تو تابستون امسال برگزار شد و بردنمون تو بلوک هفت تیر از اول تابستون امسال دوباره کتاب خوندنو شروع کرده بودم و وقی اومدم دوره کتابام تموم شده بود و کتابی برای خوندن نداشتم پولامم میخواستم نگه دارم چون سفر کربلا میخواستیم بریم و نمیخواستم خرج کنم زیاد تا پول کافی برای سفر بمونه هرچند کم . روزای آخر دروه که میخواستیم برگردیم گفتم یه نگاهی به کتابخونه بلوک بندازم و اونجا یادم نیست ولی چندتا کتاب برداشتم و یه کتاب هم راجب یکی از شهدای مدافع حرم بود که به چشمم خورد اولش شاید مثل خیلی از هم سن و سالای خودم گفتم بابا این رو بیخیال یه کتاب مفید تر بخونم ولی نمیدونم به دلم افتاد که خوندنش بهتر از بی کتابیه و حتما توش یه نکته ای هست که بخوام ازش استفاده کنم برش داشتم و انداختمش تو کیفم و بردم خونه از اون روزها و ماه ها گذشت تا رسیدیم به امروز که تموم شد از موقعی که شروعش کردم لحظه به لظحش برام خاص و عجیب بود تا همین امشب که نزدیک نصفشو تا صبح خوندم و تمومش کردم و سرشار از حس مبهم و کلی چرا شدم . نمیدونم چقدر طول کشید ولی بعد از تموم شدنش میخ کوب تو راهرو خوابگاه واستاده بودم ساعت 4 صبح خدارو شکر کسی ندیدم تو اون وضعیت وگرنه قطع به یقین فکر میکرد دیونه شدم ( که البته هستم به تعبیر خودم نه بقیه) این دومین کتابی بود که تو حوزه فکری انقلاب خوندم و و کتاب قبلی هم یه کتاب فوق العاده به نام پایی که جاماند بود که نزدیک 800 صفحه بود و میتونم به جرات بگم که واقعا تحت تاثیرم قرار دادند و شاید زندگیم به دو بخش تقسیم بشه بعد این ترم و قبل این ترم .کتابی که خوندم هم کتاب دلتنگ نباش به قلم خانم زینب مولایی از خاطرات زندگی مشترک شهید روح الله قربانی و همسرشون.
هیچ چیز اتفاقی نیست من توضیح زیادی نمیدم راجب کتابا ولی طبق روند وبلاگ و چیزی که بود برای دل خودم مینویسم تا حال امشبم یادم بمونه و حرفایی که به خودم زدم هم همینطور.
به امید خدایی که هوامونو داره حتی اگه خودمون هوای خودمونو نداشته باشیم.