بید مجنون

رقصان چون شاخه های بید در باد

بید مجنون

رقصان چون شاخه های بید در باد

بید مجنون
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۳ مطلب در آذر ۱۴۰۱ ثبت شده است

امسال با چندتا از دوستان رفتم کربلا واسه پیاده روی اربعین . سفر خیلی سخت و خیلی جالبی بود خیلی چیزا یاد گرفتم و خیلی چیزای جدید دیدم و اولین باری بود که میرفتم یه کشور خارجی اونم عراق. اونجا که میری چون زیر ساخت هاشون خیلی خیلی بده هیچ چیز درست حسابی ندارن نه آب لوله کشی نه گاز نه برق نه جاده هیچی ولی خوب با عشق از میلیون ها زائر پذیرایی میکردن با هر چیزی که میتونستن . خیلی صحنه های دیدنی اونجا بود که فقط وفقط باید اونجا بوده باشی تا بفهمی چی میگم.

نزدیکای حرم ها چون جمعیت زیاد بود و زه کشی درستی هم نداشتن تا آب کثیف تخلیه بشه کثیف بود و پر از آب البته خوب مردم کار میکردن تا تمیز باشه ولی خوب خیلی کار سختی بود. من اونجا سعی میکردم پامو بزارم جاهای خشک چون صندل پام بود و آب کف زمین کثیف و پام کثیف میشد خیلی سعی میکردم که این اتفاق نیوفته ولی خوب میشد. با همه این شرایط و جمعیت یسری افراد بودن نزدیک حرم که میشدن کفشاشونو در میاووردن و پیاده میرفتن سمت حرم خیلییی از خودشون بیخود بودن و من اونجا کارشونو دوست نداشتم و قضاوتشون میکردم .

تو وبلاگ قبل و اون شعر طوری که نوشتم یکی بهم گفت پا برهنه پریدی تو زندگی فک کردی چی و....

الان میفهمم حال اون پا برهنه ها رو که از خود بیخود بودن و برای عشقی که داشتن با همون سطح فکری که داشتن میخواستن  بهش بفهمونن ببین ما عاشقتیم ببین ما بهت احترام میزاریم و با همون شرایط حال میکردن و شاید خیلیییی بیشتر از منی که به فکر بهداشت و این چیزا بودم فیض بردن ولی خوب اونا با اون نوع فکر تمام کاری که میتونستن بکنن که به چشم معشوقشون بیان میکردن ولی خوب من چی من اون کاری که میتونستم بکنم که به چشم بیامو کردم الان که فکر میکنم نه نکردم و قطعا اون شخص بیشتر پیش اون کسی که باید به چشم اومده.

پا برهنه تر از همیشه این روزا دنبال خود گم شدم میگردم. حالا برای اینکه حالم خوب باشه مینویسم یه وقتایی چه شعر باشه چه شر چه دل نوشته باشه چه مزخرف هرچی من هم دارم برای خود گم شدم، برای حال دلم، برای خدایی که دارم این شکلی پا برهنه میرم جلو چیزی که فکر میکنم برای خود الانم با همین سطح فکر الان خوبه شاید بعدا بهتر بشم یا بدتر نمیدونم ولی مهم اینه تکمیل کردن تکه های گمشده خودم چه برای الان چه فرداست .حرفی که بهم زدی واقعا درسته ممنونم ازت منم یجور پا برهنم که دارم دنبال قطعه های گمشده خودم میگردم برای اینکه به چشم اونی که خودم میدونم بیام همونی که تا اینجا کشوندتم و مطمئنم بعد از اینم ولم نمیکنه و کاری که به صلاحمه رو نشونم میده شکرش و به امید خود خودش.

 

به امید خدایی که  هوامونو داره حتی وقتی خودمون هوای خودمونو نداریم.heart

۱ نظر ۳۰ آذر ۰۱ ، ۰۲:۱۸
بید مجنون

سلام 

 14\09\1401  ساعت از دوازده شب گذشته و الان دیگه تو 13 نیستیم و رفتیم تو فردا (اسکی از جواد خیابانی) تو این چند روزی که گذشت اتفاقای زیادی افتاد تیم ملی از آمریکا باخت و از جام جهانی حذف شد ما بازی رو تو مسجد تدین تو دانشگاه دیدیم . امتحان حرکت شناسی داشتیم و طبق نتیجه ای که استاد گفت گند زدیم و استاد به من جواب نداد و به یه سین زدن اکتفا کرد خوب حقم داشت وقتی افتضاح باشی بهت بها داده نمیشه معمولا و خوب ما هم افتضاح بودیم و بدون رابطه چه میشه کرد تو دبیرستان این اتفاق برام زیاد افتاد و بازم مثل الان اونجا هم خودم مقصرش خودم بودم و به قول شاعر از ماست که بر ماست خوبیش این بود شکر خدا زمان دبیرستانو تونستم جبران کنم ولی الان رو نمیدونم دارم چیکار میکنم و به کجا میرسم.بعد از امتحان رسیدیم به انتخابات انجمن صنفی که منو دوستم با رای مساوی شدیم نفرات پنجم و انجمن امسال شده شیش نفره تا الان هیچ وظیفه ای بهمون محول نشده و این رو دوست ندارم حقیقتا از شو آف خوشم نمیاد که چی مثلا. بگذریم ... آقای بربار که قبلا راجب ماساژ رفتم مرکزشون برای یادگیری حرف زدیم برای دوره گفتن از شنبه میتونم برم ولی خوب شنبه وقتم پره و احتمال زیاد نمیرسم برم باید حرف بزنیم با هم راجب پولم اینکه الان کسری شدید بودجه دارم و نمیتونمم از خانواده بگیرم احتمال زیاد و خدا کمک کنه باید دیگه laugh امروز راستی کارورزیم عصر بود ولی خوابیدم که ظهر برم خوابیدم مثل خرس و ظهر که پا شدم بچه ها گفتن برف اومده تا دیدم برفه واقعا باز خوابیدم و فهمیدم از شانس امروز مدارس تعطیل شده و خوب از معدود مواردی که شانسم گرفت بعدش فکر کردم که عجب کاری داریما تا آخرش مث بچه ها با دیدن برف باید حال کنیم و دنبال این باشیم ببینم مدارس تعطیل شده یا نه و یه ذوق بچگی میمونه تومون باحاله دیگه !! بعدشم بعد کلاس ژیمناستیک به اتفاق بچه ها ( محسن سلطانی ، علی اصغر مبشری ، محمد رضا زمندی ، سجاد محمد آبادی ) رفتیم پارک ملت البته بماند که به زور بعضیا رو کشوندیم بیرون خیلی سرد بود ولی خوب خوش گذشت همه ذوق داشتن یه عالمه کاپل در سطح شهر و به قول یکی از بچه ها ما دابل در سطح شهر angel تو پارک با لگد میزدیم به درختا تا برفاشون بریزه و بقیه زیرش بمونن و ما هم ذوق میکردم ( خدایا این شادیا رو از ما نگیر) ذرت مکزیکی که تو خیابون امامت به خاطرات پیوست من نمیدون چرا ازش خوشم نیومد یادم باشه دیگه نخورمbroken heart یه عکسم از امروز میزارم بمونه به یادگار 
اینا اتفاقایی بود که یادم بود الان و قابلیت گفتن داشت ولی خوب در پسا پرده اتفاقای شخصی زیادی افتاد که نمیتونم بگم وفکرم مشغولشه یه تصمیمایی برای آینده باید بگیرم که خوب خلاصه امیدم به خداس که کمک کنه انشالله مثل همیشه البته.

بعضی وقتا نمیدونم چم میشه دلم میخواد فقط یه گوشه بشینم و به یه نت وصل شم که بشه فقط آهنگ گوش کرد باهاش و یه عالمه خوراکی که بخورم و از دنیا رها بشم و به هیچی غیر اون آهنگ و خوراکی به هیچی فکر نکنم ( نا گفته نماند پر خوری عصبی دارم blush) ولی خوب هرچی سن میره بالا تر میفهمی همه اینا گذراس و باید دیر یا زود با اون مشکل مواجه بشی یا هم مث یه ترسو خودتو همش بندازی تا هیچ مشکلی برات به وجود نیاد . مشکلات برا همه هست باید فکر کنی و مواجه بشی باهاشون و زندگی خودتو بسازی همیشه یه چیز جدید هست که ممکنه از قبلیا خیلی سخت تر یا آسون تر باشه ولی زندگی بی مشکل کسی نداشته امیدوارم مشکلایی که از الان ذهنمو اینهمه مشغول خودش کرده چند سال بعد که این وبلاگ رو میخونم پر از تاثیر مثبت باشه تو زندگیم و به شیرینی ازشون یاد کنم و از خودم هم به عنوان یه فردی که با اون مشکل برخورد کرده و تونسته حلش کنه . انشالله  ( الان چون تو مودم هست یه نوشته دیگه هم از شعرای خودم میفرستم تو یه وبلاگ دیگه )

میسپرمتون به خدایی که حواسش هست بهت وقتایی که حتی خودت به خودت حواست نیست .heart

۰ نظر ۱۴ آذر ۰۱ ، ۰۲:۰۰
بید مجنون

همین الان شد یک آذر و دیروز بازی ایران انگلیس تو جام جهانی بود که طبق پیش بینی ها ایران باخت ولی بد باخت با نتیچه 6 بر 2 که بازی افتضاحی رو بازیکنای ایران به نمایش گذاشتن این برای من درد آور نبود ولی اینکه تو ورزشگاه تماشاچی ها به بازیکنا میگفتن بیشرف و از قبل سر اینکه بازیکنا از اعتراضات حمایت نکرده بودن حمایت ها نسبت بهشون کم شد و خیلی ها تو فضای مجازی آرزوی باخت تیم ملی رو کرده بودن و تیم با ترکیب سیاسی چیده شده  به زمین رفته بود باختن و این بازی با دو دستگی بین بازیکنا و تماشاچیا به یکی از تلخ ترین بازی های جام جهانی برای ایران تبدیل شد و این که تا این حد نفرت پراکنی شده توی کشورم  که مردم راضین تیم ملی کشورشون به انگلیس ببازه اذیتم میکنه اونم انگلییییس . نمیدونم کجای بازی اینروزام ولی قطعا نمیخوام حال و احوال کشورم و مردمش و خودم این باشه و به جاهای خوبی نمیریم بازم امیدم به خداس و اینکه انسان به امید زندس .

کلا روز حالی گیری بود بعد بازی میخواستیم بریم استخر که به دلیل اینکه اعتراضات فراخوان زده بودن نذاشتن بریم بیرون و از دم در برمون گردوندن . نزدیک ده دوازده نفر بودیم میخواستیم برای کلاس های شنا بریم تمرین کنیم که نشد.تو شنا بدم و باید بیشتر تلاش کنم ولی خوب امروز که بعد مدتها خواستیم بریم نشد که بشه .

متن امروز خاطره نویسی شد بیشتر و محتوای خاصی نداشت چون روش فکر نکردم بعدا جبران میکنم. ولی خوب حال بد اینروزای ملت ایران جالب نیست کلا 

به امید خدایی که پشتمونه حتی وقتی خودمون پشت خودمون نیسیتم.

۱ نظر ۰۱ آذر ۰۱ ، ۰۰:۱۵
بید مجنون