الان که این متنو مینویسم عنوانی براش در نظر نگرفتم که میخوام راجب چی بنویسم ولی دومین متنیه که میخوام امروز یعنی ده دقیقه به دو صبح 29 آبان بنویسم . امروز رفتم یه مرکز ماساژ که مال یه زن و شوهر موفق به نام های خانم محبوبه سازکار و آقای علی بربار تا ببینم دوره هاشون چطوریه تا شرکت کنم و یه هنر یاد بگیرم . قبلا برای مرکز این زوج که به دهکده ماساژ مشهد معروفه توی فتوشاپ وکارای پوستری انجام داده بودم و خانم سازگار تحویلم گرفت . با صحبت هایی که کردیم قرار شد قراره ماساژ رو از دوره تایلندی شروع کنم و یادش بگیرم تا بعد ببینم میتونم ادامش بدم یا نه . دوره اینطوریه که باید زیر نظر خود آقای بربار ماساژ های مربوطه رو یاد بگیرم و بعدش تمرین کنم و تمرین کنم تا برای آزمونی که ازم میگیرن آماده باشم بعد اگه آزمون رو قبول بشم میتونم مدرک فنی حرفه ای این ماساژ رو دریافت کنم و برم برای ادامه کارای بعدی که آیا میخوام ادامه بدم یا نه . این دوره تقریبا یه چیزی با نرخ امروز حدود سه میلیون در میاد که اونطور که به من گفتن برای دانشجو های تربیت بدنی تخفیف میخوره که این قیمتیه .
کار برجسته امروزم این بود که البته بخواطرش از کلاس والیبال همراه دوست عزیزم آقای سجاد محمد آبادی که بخواطر من اومده بود افتادیم و غیبت خوردیم .
از لحاظ حال وضعی یکم از خودم دلخورم چون خیلی از کارا رو انجام ندادم امروز مخصوصا درس خوندن باید بیشتر روی زبانم تمرکز کنم و روی یه رشته برای ارشد تحقیق کنم و برم دنبالش . بهونه محسوب میشه یا ن نمیدونم ولی حال این روزای ایران خوب نیست انشالله طوری نشه که نشه جمعش کرد و دشمن شاد شیم .
امروز داشتم به یه حس فکر میکردم که هر فرد موفقی رو میبینم تو حوزه خودم میره رو مخم نه بخواطر اینکه اون فرد تو اون جایگاهه نه حسود نیستم به هیچ وجه چون معتقدم هرکس به اندازه خودش میتونه پیشرفت کنه و موفق بشه و من از اینکه خودم تلاش نمیکنم تا به جایگاه واقعی خودم برسم اعصابم خورد میشه البته که خدا خیلی جاها واقعا هلم داده و من بازم به خودم نیومدم اونطوری که باید . انشالله همه برسیم به جایگاه واقعی خودمون که خدا هم دوست داره تو اون جایگاه ببینتمون.
میسپرمتون به خدایی که همیشه پشتمونه حتی وقتایی که خودمون پشت خودمون نیستیم.